شامل حقوق اموال و مالکیت ، حقوق قراردادها ، مسؤولیت مدنی ، حقوق خانواده ، ارث و وصیت و …
شامل امور تعقیبی و دفاعی نزد دادسراهای عمومی و انقلاب ، دادگاه های کیفری یک و دو ، دیوان عالی کشور و …
شامل امور حقوقیِ بازرگانی داخلی و بین المللی، شرکت ها ، قراردادهای تجاری ، چک و اسناد تجاری در عرصه داخلی و بین المللی و …
شامل امور حقوقیِ بیمه و روابط کارگر و کارفرما نزد هیأت های تشخیص ، حل اختلاف و دیوان عدالت اداری
شامل کلیه امور مربوط به شرایط ازدواج، موانع ازدواج، مهریه و شرایط آن، طلاق، نفقه، حضانت و …
شامل کلیه امور ثبتی ، مشاوره ثبتی ، نقشه برداری و تشخیص حدود ثبتی ، تنظیم سند ، رفع تصرف ، خلع ید و …
پیشتر در نقد کوتاهی که بر « بخشنامه تشکیل ستاد پیشگیری و رسیدگی به جرائم انتخاباتی» صادره از سوی رئیس قوه قضائیه ، نوشتم و در کانالها و گروههای حقوقی فضای مجازی گذاشتم، استدلال کردم، بنظر میرسد قوه قضائیه خواسته یا ناخواسته به حوزه قانونگذاری ورود کرده است. اقدامی که میتواند نقض اصل اساسی تفکیک قوا بشمار آید. ضمن اینکه در آن نوشته، به پارهای ایرادهای بنیادی بخشنامه مورد اشاره هم پرداختم. اخیراً در پی نیاز به بیشتر دانستن از چگونگی اعمال ماده 477 قانون آئین دادرسی کیفری ( آرای خلاف شرع بیّن) در اینترنت جستجویی انجام دادم. در سایت معاونت حقوقی! ریاست جمهوری با دستورالعمل اجرایی ماده 477 قانون آئین دادرسی کیفری برخورد کردم که بتازگی (آذرماه 98) از سوی قوه قضائیه صادر شده است. با مطالعه این دستورالعمل، دریافتم در آنچه در باره بخشنامه تشکیل ستاد … نوشتهام، بیراهه نرفته و مشابه ایرادهای آنجا در اینجا هم بگونهای تکرار شده است! ناگزیر نقدی را هم بشرح زیر بر این دستورالعمل نگاشتم که ضمن ارایه آن، از خوانندگان گرامی درخواست دارم در باره برداشتهای ناقدی که دانشش محدود و از خطا هم مصون نیست اعلام نظر فرمایند. الف – محمل قانونی این دستورالعمل؛ هرگاه قانونی وضع گردد، آن قانون یا صریح، روشن و کامل است. پس مجری قانون برای اجرا با هیچ مانعی روبرو نیست و باید برابر آن، اقدام نماید. و یا ممکن است دارای ابهام یا اجمال باشد. چنین قانونی علیالاصول نیاز به تفسیر دارد و مفسر آن طبق تصریح اصل 73 قانون اساسی، مجلس ( قانونگذار) است. در این صورت مجری قانون باید از مجلس استفسار نماید و سپس بر پایه تفسیر ارایه شده، قانون را اجرا کند. این امکان هم هست که قانون، ناقص و نیازمند اصلاح باشد و یا اساساً ناکارآمد است که باید منسوخ شده و قانونی کارآمد جایگزین گردد. مجری قانون در مواجهه با چنین وضعیتی باید از راههای قانونی، از قانونگذار، اصلاح یا تغییر قانون را بخواهد. شکل دیگری هم برای قانون متصور است. اینکه اجرای قانون، نیازمند تبیین و تفصیل شیوهی اجرا، بیرون از متن خود قانون باشد. در این صورت، اولاً تشخیص این نیاز با قانونگذار است. ثانیاً قانونگذار در پی این تشخیص، در متن قانون به این نیاز تصریح و ضمن اینکه تهیهکننده چگونگی اجرا را تعیین میکند، مقام تصویبکننده آن را هم مشخص مینماید. نمونههای فراوان از این دسته قوانین وجود دارد. مانند بند ی ماده 88 قانون تنظیم بخشی از مقررات مالی دولت که مقررداشته: « آییننامه اجرائی این ماده حداکثر ظرف مدت سه ماه توسط سازمان مدیریت و برنامهریزی و با همکاری دستگاههای ذیربط تهیه و بهتصویب هیأت وزیران میرسد». یا آیین نامه اجرایی ماده 132 قانون مالیاتهای مستقیم که در تبصره 2 این ماده مقرر شده« آییننامه اجرائی موضوع این ماده و بندهای آن حداکثر ظرف مدت ششماه پس از ابلاغ قانون توسط … تهیه … و بتصویب هیأتوزیران میرسد». و یا تبصره ماده 44 قانون برنامه ششم توسعه، که بیان داشته: «آییننامه اجرائی این بند توسط … تهیه میشود و به تصویب … میرسد». با لحاظ این دستهبندی از قوانین، در مواد 477 تا 488 قانون آئین دادرسی کیفری که به آرای خلاف شرع بین و اعاده دادرسی پرداخته، به هیچ وجه اشارهای به تبیین شیوه اجرا، فراتر از آنچه در متن قانون تصریح شده ندارد. یعنی قانونگذار چنین چیزی را لازم ندانسته است. از این رو، تشخیص قوه قضائیه برای تهیه دستورالعمل اجرایی ماده 477 خلاف نظر قانونگذار میباشد و اساساً فاقد محمل قانونی بنظر میرسد. ضمن اینکه اگر در اجرا، قانون را دارای ابهام یا اجمال تشخیص دادهاند باید استفسار میکردند و چنانچه آن را ناقص و یا ناکارآمد تشخیص داده، باید مطابق بند 2 اصل 158، لایحه اصلاحیه و یا تغییر قانون را به مجلس ارایه میدادند.
ب – ایرادهای بنیادی دستورالعمل؛
1) با وجود اینکه نام این دستورالعمل، دستورالعمل اجرایی ماده 477 آیین دادرسی کیفری است، در متن آن، سراغ تبصرههای این ماده و دیگر مواد مربوط به خلاف شرع بین از جمله ماده 478 هم رفته و در آنها تغییرات شکلی و ماهوی ایجاد کردهاند.
2) دستورالعمل، آنگونه که از نامش پیداست، عمدتاً جنبه اداری دارد و معمولاً مقام صالح اداری، در حدود وظایف و مسؤولیتهای خود با صدور دستورالعمل، شیوه و ترتیب انجام کاری اداری را تعیین و به کارکنان ابلاغ مینماید. اما دستورالعمل ماده 477، برای قضات و مقامات قضایی تعیین تکلیف و وظیفه نموده و در حدود وظائف و تکالیف آنها تغییر و تحول ایجاد کرده است. برای نمونه؛ ماده 3 دستورالعمل، در شمول تبصره 3 ماده 477 توسعه داده و قاضی صادرکننده حکم و یا سایر قضات مرتبط با پرونده و قضات اجرای احکام را هم به مقامات مذکور در این تبصره افزوده و پای دادستانها و رئیسان حوزههای قضایی را نیز به این موضوع باز کرده و سلسلهمراتبی سازمانی از پایین به بالا برای تشخیص خلاف شرع بین، تدارک دیده است. اینگونه که قاضی صادرکننده حکم و یا سایر قضات مرتبط با پرونده و قضات اجرای احکام را موظف کرده اگر رای صادره را خلاف شرع بین یافتند به دادستان یا رئیس حوزه قضایی گزارش کنند و رئیس حوزه قضایی و دادستان را هم موظف نموده مراتب را به رئیس کل دادگستری استان گزارش تا ایشان طبق تبصره 3 ماده 477 با ذکر مستندات از رئیس قوه قضائیه، درخواست تجویز اعاده دادرسی نماید. ترتیب این اقدام سلسله مراتبی و تعیین و تعریف وظائف برای قضات و دیگر مقامات قضایی استان، ایجاد حق و تکلیف است که جای آن در قانون میباشد نه در دستورالعمل که جنبه اداری دارد. چه، بنا بر اصول مسلم حقوقی، حدود وظائف و تکالیف قضات و مقامات قضایی را قانون تعیین میکند و تغییر و تحول در این حدود هم مستلزم قانونگذاری است.
3) مقدمه کوتاه این دستورالعمل و همچنین ماده 1 آن هم وظائفی را بر عهده رئیس قوه قضاییه نهاده است. از جمله لزوم نظارت قضایی رئیس قوه قضائیه در (بر) عدم اجراء احکام خلاف شرع بین، بررسی آراء قطعی، تشخیص خلاف شرع بین و جلوگیری از اجرای این آراء. اولاً آنگونه که پیشتر اشاره شد دستورالعمل، نمیتواند برای رئیس قوه قضاییه، تعیین تکلیف و ایجاد حق نماید. ثانیاً، با توجه به اینکه وظائف رئیس قوه قضائیه در اصل 191 قانون اساسی، احصاء شده هرگونه توسعه در این وظائف، مغایر با قانون اساسی است. حتی اگر بموجب قانون مصوب مجلس باشد، تا چه رسد به دستورالعملی که فاقد محمل قانونی بنظر میرسد. ممکن است گفته شود، این وظائف، همان وظائفی است که در متن ماده 477 آمده است. در پاسخ گفته میشود فارغ از نقدی که به خود ماده 477 از جهت مغایرت با اصل 191 قانون اساسی وارد میباشد، به فرض پذیرفته شدن این ادعا، میگوئیم این تحصیل حاصل است و لذا کاری بیهوده و غیرمنطقی بشمار میآید.
4) ماده 2 دستورالعمل هم بنحوی خلاصه نویسی تبصره 3 ماده 477 است که بازهم امری غیر ضرور و تحصیل حاصل میباشد.
5) با وجود اینکه در متن ماده 477 و تبصرههای آن و دیگر مواد مرتبط، صحبت از آراء (احکام و قرارها) خلاف شرع بین است و تبصره 1 این ماده هم بصورت تاکیدی مقرر داشته: «آراء قطعی مراجع قضایی، شامل احکام و قرارهای … میباشد» ، اما صدر ماده 3 دستورالعمل، «قاضی صادرکننده حکم» را موظف کرده در صورت مواجهه با آراء خلاف شرع، مراتب را گزارش کند. یعنی بدلیل کمتوجهی به بار معنایی واژهها، در تعارض آشکار با قانون، قرارهای خلاف شرع بین صادره از سوی قاضی را از شمول دستورالعمل، بیرون کردهاند.
6) برخلاف تبصره 3 ماده 477 که بصراحت، تشخیص مقامات مذکور در این تبصره را ملاک خلاف شرع بین بودن یا نبودن اعلام داشته، اما ماده 4 دستورالعمل، از میان مقامات مورد اشاره، فقط تشخیص رئیس کل دادگستری استان را کافی ندانسته و افزون بر اینکه گرفتن نظریه مشورتی حداقل دو نفر از قضات مجرب و باسابقه را برای تشخیص خلاف شرع بین بودن رای به وی تکلیف نموده، محدوده زمانی دو ماههای را هم تعریف و او را موظف کرده در این مدت، گزارش خلاف شرع بین بودن را ارایه دهد. این اقدام، بوضوح یعنی تغییر در قانون و یعنی قانونگذاری با صدور دستورالعمل! آنهم تغییر همراه با ابهام! چه، روشن نیست اگر رئیس دادگستری استان در فرایند اجرای تکلیفی که برایش تعیین شده، به هر دلیل نظر خود را مبنی بر خلاف شرع بین بودن رای، پس از گذشت دو ماه از وصول گزارش، اعلام کرد، چه میشود! به بیان دیگر ضمانت اجرای فرصت دو ماهه مورد اشاره، معلوم نیست.
7) ماده 478، صریحاً مقررداشته: … هرگاه اعاده دادرسی طبق ماده 477 پذیرفته شود، اجرای حکم تا صدور حکم مجدد به تعویق میافتد … ». اما تبصره ماده 9 دستورالعمل، بازهم قانون را تغییر داده و گفته: « با تجویز اعاده دادرسی … اجرای حکم تا حصول نتیجه قطعی به تعویق میافتد»! و باز هم ایجاد ابهام در پی تغییر قانون! زیرا معلوم نیست منظور از بکار بردن حصول نتیجه قطعی، بجای تا صدور حکم مجدد چیست؟
8) در ماده 10 دستورالعمل، عین جمله ذیل ماده 477 با تغییرات اندک ولی بیدلیل، تکرار شده است. جمله ذیل ماده 477 اینگونه است: « … رأی قطعی قبلی را نقض و رسیدگی مجدد اعم از شکلی و ماهوی را بعمل میآورند و رأی مقتضی صادر مینمایند» . جمله ذیل ماده 10 هم اینگونه است: «… ضمن نقض رأی قطعی قبلی رسیدگی مجدد اعم از شکلی و ماهوی را معمول و اقدام به صدور رأی نماید». چرایی این تغییر نوشتاری در قانون، روشن نیست!
9) در ماده 11 دستورالعمل آمده: « این دستورالعمل … به تصویب رئیس قوه قضائیه رسید» و زیر آن هم مانند نامههای اداری، امضای رئیس قوه قضائیه نقش بسته است. یعنی رئیس قوه قضائیه با این دستورالعمل، هم برای خود تکلیف و وظیفه تعریف کرده و هم دامنه اختیارات خویش را توسعه داده است. امری که مغایر با قانون اساسی و در تضاد با اصول مسلم حقوقی، بنظر میرسد.
مقالات مرتبط: ماده 477 قانون آیین دادرسی کیفری ( ماده 18 سابق ) ، اعاده دادرسی از آراء خلاف شرع بین و نحوه جلوگیری از اجرای آن و مفهوم و مصادیق اصطلاح خلاف شرع بین موضوع ماده 477
دکتری حقوق خصوصی
سلام خسته نباشید همسر بنده مدت ۱۸ سال در مغازه ای (که سرقفلی آن توسط پدرش از مستاجر قبلی به صورت قولنامه بیع خریده بود) مشغول به کار بود، و حتی پشت همون قولنامه به صورت قراردادی بین پدرو پسر به مبلغ ۲۳ میلیون به همسرم واگذار شده ، البته قابل ذکر است در قرارداد اجاره ی مالک با مستاجر اول به صورت رسمی بوده یکی از شرایط فسخ تغییر شغل بوده دیگری حق واگذاری به هیچ عنوان نداشته اعم از وکالت، نمایندگی و … ، نپرداختن اجاره تا دهم هر ماه و به مدت یک سال اجاره داده شده بود که مستاجر ۳ بعد از تاریخ اتمام اجاره با رعایت نکردن شرایط فسخ قرارداد هم تغییر شغل انجام میده هم به غیر واگذار میکنه و وکالت به خریدار هم میده که بتنهایی بره او اجازه مالک رو بگیره که نه پدر همسرم و نه همسرم از سال ۷۵ دنبال اجازه ی مالک نرفتن و همینجوری در مغازه مشغول به بودن و مالک اجاره دریافت میکرد و اشتباهی رخ داده بود که مالک (بنیاد شهید)میپنداشت که مستاجر همون مستاجر اولی است تا اینکه سال ۹۴ پدر همسرم فوت کرد و قولنامه غیب شد به دلیل اینکه پشت قولنامه ،قرارداد فروش و واگذاری به همسرم نوشته شده بود و همه ی وراث مدعی حق سرقفلی شدند همسرم برای اینکه مغازه رو از دست نده سهم مادرش رو خرید و دوتا خواهر و یک برادر نفروختن و تقسیم نامه ای مابین اینها نوشته شد، و در مغازه رو نزاشتن همسرم باز کنه یعنی به مدت ۳ الی ۴ سال مغازه رو بسته نگه داشتند ولی ما اجاره رو سر وقت پرداخت میکردیم و در اون مدت در مزایده شرکت کردیم و ملکیت مغاره رو هم خریدیم و بعد از خرید در مغازه رو باز کردیم و تعمیرات داخلی و تمام بدهی های گذشته ّه ارگانها رو پرداخت کردیم و مغازه رو اجاره دادیم و بعد وراث با تقسیم نامه و کپی قولنامه ای که داشتن از همسرم به اتهام فروش مال غیر مال مشاعی شکایت کردند و با این همه مدرک نتونستیم از خودمون دفاع کنیم و مجرم شناخته شد و به یک سال زندان و ۴۸ میلیون جزای نقدی محکوم شد یعنی به نوعی از اسم وراثی که بهشون ارث رسیده استفاده کردند و چون همسرم مالکیت ۶ دانگ عرصه و اعیان رو خریده بود سواستفاده کردند تا سرقفلی رو به اثبات برسونند مالک در اجاره نامه سرقفلی نگرفته و فقط به مدت یک سال باقید شغل مستاجر قرارداد بسته خیلی ممنون میشم راهنمایی بفرمایید ؟
با سلام و سپاس از همراهی شما 1) این که قرارداد اولیه اجاره یک ساله بوده، سرقفلی پرداخت نشده و … مانع ایجاد حق کسب و پیشه و تجارت برای مستأجر نبوده است؛ چرا که در قراردادهای اجاره مشمول قانون روابط موجر و مستأجر سال 56 (قراردادهای قبل از لازم الاجرا شدن قانون روابط موجر و مستأجر مصوب سال 76) ، ایجاد حق کسب و پیشه، ناشی از حکم قانون بوده است نه توافق طرفین. 2) خرید ملکیت مغازه از مالک عرصه و اعیان توسط همسر شما موجب تملک حق کسب و پیشه سایر ورثه نبوده است. 3) با وجود این که شرح نسبتاً جامعی از موضوع بیان کرده اید، تشخیص مسیر مناسب برای احقاق حق ، مستلزم بررسی دقیق ابعاد مختلف مسأله و ملاحظه متن قراردادها، اسناد و آرای دادگاه ها ، از طریق مشاوره حقوقی دقیق با وکیل دادگستری است.
سلام ممنون از توضیحاتتان، سوال من این است که اگر به تجویز ماده ۴۷۷، درنتیجه رای قطعی موجود تماما نقض و رسیدگی ماهوی و صودور رای مجدد توسط دیوان صورت پذیرفت ایا این رای جدید هم به استناد همین ماده مشمول جواز اعتراض خلاف شرع بین می شود یا اینکه اعمال یکبار این ماده در مورد رای قبلی و صدور رای جدید توسط حوزه ای خاص در دیوان بر مبنای تشخیص رئیس قوه، مانع از ورود مجدد رئیس قوه به آن خواهد بود؟ و سوال دیگر اینکه، در صورت جواز این موضوع ، آیا با امکان دور و تسلسل در موضوع و بی اعتباری و عدم قطعیت همیشگی یک رای مواجه نمی شویم؟ پیشاپیش ممنون از توجه و پاسخ
سلام و سپاس از همراهی شما 1- با توجه به عبارات عام قانون، به لحاظ قانونی منعی برای پذیرش مجدد درخواست اعمال ماده 477 به نظر نمی رسد. 2- نتایجی از قبیل عدم قطعیت آراء ، مبنای بخشی از انتقادات جدی حقوقدانان نسبت به حکم مقرر در این ماده است.
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.